گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ اجتماعی ایران
جلد هشتم
.رشد و تكامل زبان و ادبيّات فارسي‌




اشاره

زبان مردم ايران مانند ساير نمودهاي اجتماعي و فرهنگي آن، در طي تاريخ دستخوش تغييرات و تحولات فراوان شده است. قبل از آنكه محققان، به اسرار خطوط ميخي دست يابند و اوستا مورد پژوهش دقيق قرار گيرد، تاريخ ادبيات باستاني ما كمابيش مبهم و مكتوم بود. به احتمال قوي، قبل از اختراع خط و كتابت، آرياييهايي كه در سرزمين ايران سكونت گزيده بودند و از راه كشاورزي و دامداري امرار معاش مي‌كردند در ساعات فراغت، از ترانه‌ها، آوازها، افسانه‌ها، قصه‌ها، معماها و اسطوره‌هايي كه به مدد حافظه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شود بهره‌مند مي‌شدند؛ يعني در حقيقت از نوعي ادبيات ذهني بسيار ابتدايي لذت مي‌بردند.
در سال 1802 ميلادي «گروتفند «1»» كليد قرائت خطوط ميخي را به‌دست آورد و «كريستيان بار تولد» قواعد دستوري زبان اوستا و پارسي باستاني را نشان داد. و لغت‌نامه‌يي براي اين زبان كهن تنظيم نمود و «انكتيل دوپرون» در سال 1771 ميلادي، اوستا را به زبان خارجي ترجمه كرد و «جكسون» قواعد اين زبان را شرح داد.
«دياگونوف» تاريخ ماد را نوشت و شرق‌شناسان آلماني، فرانسوي، شوروي و انگليسي و دانماركي و جز اينها هريك در راه احياي گوشه‌هايي از ادبيات و تاريخ باستاني ما قدمهايي برداشتند. علاوه‌براين، انتشار و اشاعه تاريخ فرهنگ و تمدن باستاني يونان و روم قديم و آشنا شدن محققان فرنگي و ايراني به روابط سياسي، اقتصادي، جنگي و
______________________________
(1).Grotefend
ص: 10
فرهنگي ايران با اين‌دو كشور متمدن باستاني به روشن شدن قسمتي از تاريخ باستاني ما كمك كرد. اكنون با رعايت اختصار منابع زبان فارسي را مورد مطالعه قرار مي‌دهيم.
زبان‌هاي ايراني را مي‌توان برحسب مراحل تحول به سه دسته تقسيم كرد:

منابع زبان فارسي‌

الف- زبان‌هاي ايراني كهن؛ ب- زبان‌هاي ايراني ميانه؛ ج- زبان‌هاي ايراني كنوني.
الف- زبان‌هاي ايراني كهن: زبان‌هاي ايراني كهن، شامل السنه ذيل است:
1- مادي: به اين زبان، مردم مغرب و مركز ايران تكلم مي‌كردند و از زبان شاهان سلسله «مادي» نيز از سال 835 قبل از ميلاد به بعد در كتيبه‌هاي شاهان آشور نام برده شده است. ماخذ عمده ما، از زبان مادي، كلمات و عباراتيست كه در كتيبه‌هاي شاهنشاهان هخامنشي، كه جانشين شاهان «مادي» بودند، به‌جاي مانده است.» «1»
2- فارسي باستان: اين زبان كه فرس قديم و فرس هخامنشي نيز خوانده شده، زبان مردم پارس و زبان رسمي ايران در دوره هخامنشيان بود؛ و آن با سانسكريت و اوستايي خويشاوندي نزديك دارد مهمترين مداركي كه از زبان پارسي باستان در دست است، كتيبه‌هاي شاهان هخامنشي است، كه قديمي‌ترين آن مربوط به حدود 610 قبل از ميلاد و تازه‌ترين آنها از اردشير سوم، 338 قبل از ميلاد است.
مهمترين اثر از زبان مورد بحث، كتيبه «بيستون» است كه به امر داريوش بر صخره بيستون، كنده شده. اين كتيبه‌ها به خط ميخي نوشته شده و از مجموع آنها قريب 500 لغت به زبان پارسي باستان استخراج مي‌شود ... صرف و نحو پارسي باستان و اوستا، هرچند، نظر به كافي‌نبودن متون موجود، كاملا شناخته نيست، ولي مي‌توان آن را در همان درجه وسعت قديم‌ترين زبان هندي كه شناخته شده، دانست؛ روش صرف افعال در اين زبان بسيار پيچيده و مفصل است ...»
3- زبان اوستايي: زبان اوستايي، زبان مردم قسمتي از نواحي مشرق و شمال شرقي ايران بود و كتب مقدس ديني اوستا، در ادوار مختلف بدين زبان تاليف شده. سرودهاي زردشت (قسمتي از گاتها) كه قديم‌ترين بخش اوستا محسوب مي‌شود، از لهجه كهن‌تري از زبان مورد بحث حكايت مي‌كند. اوستا به خطي نوشته شده كه به نام خط اوستايي يا «ديندبيري» معروف است؛ و آن در اواخر دوره ساساني (احتمالا در حدود قرن
______________________________
(1). دكتر يار شاطر: زبانها و لهجه‌هاي ايراني، مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، 5: 1- 2، ص 11 و 14
ص: 11
ششم ميلادي) از خط پهلوي استخراج و تكميل گرديده است. «1»
4- زبان‌هاي ايراني ميانه: اين زبانها، فاصل، بين زبان‌هاي كنوني ايرانند. دشوار مي‌توان گفت كه زبانهاي ميانه از چه تاريخي آغاز شده‌اند، ولي از كتيبه شاهنشاهان متأخر هخامنشي، مي‌توان دريافت، كه زبان پارسي باستان، از همان ايام رو به سادگي مي‌رفته؛ به همين مناسبت، اين جريان را مقدمه ظهور پارسي ميانه (پهلوي) در اواخر دوره هخامنشي مي‌دانند.
5- پارتي (پهلوي اشكاني): زبان قوم پارت، از اقوام شمال شرقي ايران است و زباني است كه در عهد اشكانيان رواج داشته. از اين زبان دو دسته آثار موجود است؛ نخست، آثاري كه به خط پارتي- كه مقتبس از خط آرامي است- نوشته شده. ديگر، آثار مانوي است، كه به خط مانوي- مقتبس از خط سرياني، ضبط گرديده است ... از مهمترين اين آثار، روايت پارتي كتيبه شاپور اول بر ديوار كعبه زردشت (نقش رستم) و كتيبه نرسي در (پايكولي) و كتيبه شاپور اول در حاجي‌آباد فارس است.
اسناد سفالي كه در اكتشافات اخير «نسا» شهر قديمي پارتي به‌دست آمده، به خط آرامي است و اكنون مسلم است كه زبان اين اسناد پارتي است، نه آرامي.
6- مانوي: آثار مانوي پارتي، از جمله آثاري است كه در اكتشافات اخير آسياي مركزي (تورفان) به‌دست آمده. اين آثار همه به خطي كه معمول مانويان بوده و مقتبس از خط سرياني است، نوشته شده است ... اين آثار را مي‌توان به دو قسمت تقسيم كرد، يكي، آنهايي كه در قرن‌هاي سوم و چهارم ميلادي نوشته شده و زبان پارتي اصيل است.
ديگر، آثاري كه از قرن ششم به بعد نوشته شده و محتملا پس از متروك‌شدن زبان پارتي براي رعايت سنّت مذهبي بوجود آمده است ... متون پارسي و پارتي، كه به خطي كه مانويان از سرياني اقتباس كرده‌اند، نوشته شده، چون اسنادي است كه پايه‌هاي محكمي براي مطالعه دوران وسطاي تاريخ زبان باختر ايران محسوب مي‌شود ...»
7- پارسي ميانه: از اين زبان، كه صورت ميانه پارسي باستان و پارسي كنوني است و زبان رسمي ايران در دوره ساساني بوده، آثار مختلفي به‌جا مانده است، كه آنها را مي‌توان به چند دسته تقسيم كرد:
1- كتيبه‌هاي دوره ساساني، كه به خطي مقتبس از خط آرامي، ولي جدا از خط پارتي نوشته شده؛ مهمترين كتيبه زبان پهلوي، كتيبه شاپور اول در كعبه زردشت (نقش
______________________________
(1) محمد معين: مزديسنا و ادب پارسي 1338، ص 172 به بعد.
ص: 12
رستم) است؛ از كتيبه‌هاي ديگر، مي‌توان كتيبه‌هاي «كريتر» موبد ساساني در «كعبه زردشت» و «نقش رستم» و «سرمشهد» و «نقش رجب» و كتيبه «نرسي» را در «پايكولي» نام برد. «1»
2- سغدي، اين زبان در كشور سغد- كه سمرقند و بخارا از مراكز آن بودند- رايج بوده است. زبان سغدي، زبان بين المللي آسياي مركزي به شمار مي‌رفت و تا چين نفوذ داشت. آثار سغدي هم از اكتشافات اخير آسياي مركزي و چين است. اين آثار را مي‌توان از چهار نوع شمرد: آثار بودايي، آثار مانوي، آثار مسيحي و آثار غير ديني.- از اين ميان آثار بودايي بيشتر است.
خط سغدي، خطي است مقتبس از خط آرامي و بسياري از آثار بودايي و روايات سغدي، بدين خط است.
آثار مسيحي به خط سرياني و آثار مانوي به خط خاص مانويان نوشته شده است.
زبان سغدي در برابر نفوذ زبان فارسي و تركي به‌تدريج از ميان رفت؛ ظاهرا، اين زبان تا قرن ششم هجري باقي بوده است. 3- زبان ختني، يكي از زبان‌هاي پارسي ميانه است، كه منابع بسيار از آن، در دسترس ما مي‌باشد، زباني است كه سابقا در سرزمين قديم ختن (در جنوب شرقي كاشمر) بدان تكلم مي‌شد ... زبان ختني دو شكل كاملا متقاوت دارد:
قديم و متأخر. زبان ختني قديم، داراي صرف‌ونحوي بسيار پيچيده و حالات اسمي و فعلي، مفصل است. براي آشنايي با ادبيات ختني، اشعاري كه از يك مجموعه كهن مذهبي به‌دست آمده، نقل مي‌كنيم: ترجمه: «بهار آمده است. در زمين گرماست. گلهاي رنگارنگ در همه درختان شكوفه داده‌اند. پيچك (ها) جوانه زده. آنها در باد سخت، تاب مي‌خورند. نسيمي كه از درختان مي‌گذرد، عطرآگين است. استخرهاي پرلبلاب «2» چشمه‌ها، بركه‌ها و تپه‌ها نشاطانگيزند. پرندگان، مكرر، دلنشين‌ترين آوازها را مي‌خوانند. آبها، بر كران سبز چشمه‌ساران روان گشته‌اند ...» «3»
4- خوارزمي، زبان خوارزمي معمول خوارزم بوده و ظاهرا تا حدود قرن هشتم هجري رواج داشته است؛ و پس از آن جاي خود را، به زبان فارسي و زبان تركي سپرده است.
كشف آثار زبان خوارزمي، گذشته از كلماتي كه ابوريحان بيروني در آثار الباقيه ذكر كرده، به‌كلي تازه است و از سال 1927 ميلادي آغاز گرديده ... آثار خوارزمي همه به خط
______________________________
(1). زبانها و لهجه‌هاي ايراني، پيشين، ص 26 و 27.
(2). همان كتاب، ص 28.
(3) گياه، پيچك.
ص: 13
عربي نوشته شده، ولي هنوز، خواندن و تعبير آنها پايان نيافته است ... زبان خوارزمي، با زبان نواحي اطراف، يعني زبان سغدي و سكايي (ختني) و آسي، نزديك است. در زبان خوارزمي چنانكه از مقدمة الادب و نسخ فقهي برمي‌آيد، عده‌يي لغات فارسي و عربي وارد شده، كه حاكي از تاثير اين دو زبان در خوارزمي است.
ج- زبان‌هاي ايراني كنوني؛ شامل زبان‌هاي زير است:
1- فارسي نو (دري)، اين زبان، مهمترين زبان‌ها و لهجه‌هاي ايراني است و دنباله فارسي ميانه، پهلوي و پارسي باستان است، كه از زبان قوم پارس سرچشمه مي‌گيرد. اين زبان، از قرن سوم و چهارم به بعد، پس از تشكيل دربارهاي مشرق در عهد اسلامي به صورت رسمي درآمد و به اسامي مختلف، مانند: دري، پارسي دري، پارسي و فارسي، خوانده‌اند. اين زبان، چون جنبه درباري و اداري يافت، زبان شعر و نثر آن نواحي شد و اندك‌اندك، شاعران و نويسندگان، بدين زبان شروع به شاعري و نويسندگي كردند و چندي نگذشت كه استادان مسلمّي، مانند: رودكي، دقيقي و فردوسي و كسائي و ديگران در قرن چهارم ظهور كردند و بدين لهجه، آثار گرانبهايي پديد آوردند؛ و كتابهاي بزرگ به نثر در همين لهجه پرداختند و منتشر كردند و بعدها در نواحي ديگر، شاعران و نويسندگان، از اين زبان رسمي استفاده كردند. و با گذشت زمان، رو به تكامل رفت و به تدريج بسياري از تركيبات و مفردات و برخي از اصول صرف و اشتقاق زبان عربي در آن راه جست و لهجه‌اي كه در قرون متأخر معمول شده است، از اين راه پديد آمده است. «1»
زبان فارسي جديد، از زباني كه صرف‌ونحوي پيچيده و معقّد داشته، به زباني بسيار ساده تبديل شده و از قيود تصريفي ايران باستان، رهايي يافته است: زبان پارسي از اواخر دوره ساساني توسعه يافته ... زبان فارسي در قواعد دستوري، دنباله پارسي ميانه است و با آن تفاوت چنداني ندارد.
اينك نمونه‌يي از شعر فارسي دري:
فردوسي طوسي، احياكننده زبان و ادبيات پارسي در شاهنامه، كه در حدود 384 هجري قمري به پايان رسيده، پس از ذكر نبرد شوم رستم، قهرمان سكزي با پسر ناشناخته خود سهراب، زبان حال رستم را چنين بيان مي‌كند:
چو بشنيد رستم سَرَش خيره گشت‌جهان پيش چشم اندرش تيره گشت
همي بي‌تن و تاب و بي‌توش گشت‌بيفتاد از پاي و بيهوش گشت
______________________________
(1). ذبيح اله صفا: تاريخ ادبيات در ايران، ج 1، چاپ دوم، ص 159.
ص: 14 بپرسيد از آن پس كه آمد به هوش‌بدو گفت با ناله و با خروش
بگو تا چه داري ز رستم نشان‌كه گُم باد نامش ز گردنكشان «1» 2- زبان آسي (آستي)، زباني است كه در قسمتي از نواحي كوهستاني قفقاز مركزي رايج است و در آن دو لهجه مهم را مي‌توان تشخيص داد ... آسي، در ميان زبانهاي ايراني كنوني، مقامي خاص دارد. اين زبان، يكي از زبانهاي بسيار معدودي است كه زبان فارسي در آن تقريبا نفوذي نيافته و بسياري از خواص زبان‌هاي كهن ايران را تاكنون محفوظ داشته است. «2»
3- پشتو، اين زبان، زبان محلي مشرق افغانستان و قسمتي از ساكنان مرزهاي شمال غربي پاكستان است. هرچند زبان‌هاي فارسي و عربي، در اين زبان نفوذ يافته، پشتو بسياري از خصوصيات اصيل زبانهاي ايراني را حفظ كرده و خود لهجه‌اي مختلف دارد؛ مانند: وزيري، آفريدي، پيشاوري، قندهاري و غيره.
زبان پشتو، پس از طي يك دوره طولاني كه در نزد تحصيل‌كردگان مكتوم و در محاق «3» بود، در سالهاي اخير، بيشتر در ميان ملت افغان متداول و رايج شده و ادبياتي پديد آورده است.
از جمله: ديوانهاي شعري، كه به اين زبان تصنيف شده، ديوان خوشحال خان خطك، معاصر «اورنگ زيب» است.
اينك نمونه‌اي از ترجمه اشعار او:
بيا و اين داستان را گوش كن! خوب و بد در آن نشان داده شده است، هم عبرت است و هم نصيحت. خردمندان، به آن توجه كنيد.
نظري بدين شعر نشان مي‌دهد، كه عربي و فارسي كاملا در آن مخلوط شده است و همه اشعار «خوشحال» نيز به همين منوال است.
4- بلوچي، اين زبان در قسمتي از بلوچستان و همچنين در بعضي نواحي تركمنستان شوروي رايج است.
در بلوچستان، علاوه‌بر بلوچي، زبان ديگري نيز به نام «براهويي» متداول است، كه از جمله زبانهاي بوميان هندوستان، قبل از نفوذ اقوام آريايي است. زبان بلوچي، لهجه‌اي مختلف دارد، كه مهمترين آنها، بلوچي غربي و بلوچي شرقي است، كه هريك نيز تقسيمات فرعي دارد.
______________________________
(1). شاهنامه، چاپ بروخيم، ج 2، ص 3. 5
(2). زبانها و لهجه‌هاي ايراني، پيشين، ص 32.
(3). ناشناخته و پوشيده.
ص: 15
جهانگردان، اشعار حماسي و چكامه‌هايي از بلوچي ضبط كرده‌اند، براي آشنائي با ادبيات بلوچي، قطعه زير را نقل مي‌كنيم:
ترجمه: اي كبوتر و قمري در ميان پرندگان، اي پيك حال من، به سوي دلبرم، دور پرواز كن، اي پرنده خاكستري فام، دعاي من همراه تست. از تخته سنگ شب و از صخره خشن، چون طيور پرواز كن. به سراي محبوب من دراي و برطرف راست بستر او بنشين.
5- كردي، كردي نام عمومي يك دسته از لهجه‌هايي است كه در نواحي كردنشين تركيه، ايران و عراق رايج است. بعضي از اين زبانها را بايد زباني مستقل شمرد، چه تفاوت آنها با كردي بيش از آن است كه بتوان آنها را با كردي پيوسته دانست ... اين زبان، نمونه خوبي از گروه شمال غربي السنه ايراني است و مانند خود فارسي، تحت تأثير تغييرات صوتي عمده‌اي قرار گرفته، اينك نمونه‌اي از اشعار آن زبان:
ترجمه: سه دختر، پادشاه پريان بودند. روزي به چشمه گلهاي سرخ رفتند. جامه‌هاي خود را كه از بال پرندگان بود، به درآوردند. و در ميان استخر گلهاي سرخ فرورفتند.» «1»

زبان اوستا

زبان كتابهاي مقدس اوستا، باستاني‌ترين زبان ايراني است كه به نظر دانشمندان رسيده، اين زبان از لحاظ قواعد دستوري بسيار كهنه و مهجور است و از اين رهگذر كم‌وكاستي از سنسكريت ودائي ندارد، جنبه تصريفي زبان اوستا، بسيار نمايان است و افعال و اسامي و ضماير آن صرف مي‌شود و انواع گوناگون پايه‌هاي اسمي و فعلي دارد ... بخش‌هاي گوناگون اوستا در ازمنه متفاوت و سرزمين‌هاي مختلف بوجود آمده و بنابراين بديهي است كه زبان آن يك دست نيست.- در اوستا دو لهجه اصلي و مشخّص به چشم مي‌خورد: يكي لهجه «گاتاها» و لهجه بخش ديگر اوستا كه علي الرسم لهجه «خرده اوستا» خوانده مي‌شود.
اخيرا دانشمندان شوروي به‌منظور حل مسأله معضل زمان پيدايش اوستا، از مدارك باستان‌شناسي استفاده كرده‌اند.
باستان‌شناسان شوروي در اراضي سغد باستاني (نزديك سمرقند) تمدن‌هاي پيشرفته كشاورزي كشف كرده‌اند، كه طبق مدارك باستان‌شناسي، مربوط به ربع دوّم هزاره اول قبل از ميلاد مي‌باشد و به اتكاي اسناد مزبور مي‌توان گفت كه در آن دوران در واحه‌هاي آسياي ميانه و شمال افغانستان، توليدات كالايي و مقّدمات زندگي شهري و پيشه‌ها (كوزه‌گري و پارچه‌بافي) و بالنتيجه دادوستد و بازرگاني وجود داشته و مردم زندگي
______________________________
(1). محمّد معين: فرهنگ فارسي، از ص چهار تا بيست و نه. (نقل و تلخيص)
ص: 16
مستقر و پايداري در شهر گونه‌ها ايجاد كرده بودند و خانه‌هايي با پي آجري بنا كرده بودند و به ساختن آلات آهني آشنا بودند ... چون جامعه‌يي كه در اوستا وصف آن آمده فاقد نقاط مسكوني شهرگونه و پيشه‌هاي گوناگون بوده، به احتمال قوي مربوط به دوراني قديم‌تر از ربع دوم هزاره اول ق. م، بوده است ... در اوستا كوچكترين ذكري از پول و اصول مالياتي و جاده‌هاي پستي و ساتراب‌نشين‌ها و ديگر موسسات پادشاهي هخامنشيان به‌ميان نيامده؛ و حال آنكه در نيمه دوم قرن ششم ميلادي، حكومت هخامنشيان در ايران و آسياي ميانه برقرار شده و اقوام و قبايل گوناگون ايراني زبان در آن عهد با مؤسسات مذكور سروكار داشته و نيك از آن مطلع بوده‌اند.» «1»
«در طي دهه‌هاي اخير كتابخانه دانشگاه كپنهاك كه بزرگترين مجموعه نسخ خطي اوستا را در اختيار دارد، به طبع نسخ خطي پارسي باستاني همت گماشته است. مهمترين كتابي كه در قواعد دستوري زبان اوستا نوشته شده به قلم «كريستيان بارتولمه» تحت عنوان زبان اوستا و پارسي باستاني مي‌باشد، كتاب «جكسون» كه قواعد و ساختمان دستوري زبان اوستا را شرح مي‌دهد و با قواعد دستور سنسكريت مقايسه مي‌كند، نيز سودمند است، همچنين لغت‌نامه ايران باستاني بارتولمه دو رساله «گلدنر» و ترجمه اوستا به زبان‌هاي اروپايي كه توسط «انكتيل دوپرون» به‌عمل آمده (1771 ميلادي) و ديگر ترجمه‌هاي شرق‌شناسان آلماني و شوروي در احياء زبان اوستايي مؤثر افتاده است.» «2»
از ديرباز كتيبه‌هاي فارسي باستان در ويرانه‌هاي پرسپوليس، تختگاه باستاني هخامنشيان، توجه جهانگردان را به خود جلب نموده است، در دوره صفويه «پيترودلاواله» جهانگرد ايتاليايي و «شاردن» فرانسوي «كارستن نيبور» «3» دانماركي، رونوشتهايي از كتيبه‌هاي استخر برداشتند و به قسمت‌هايي از اسرار اين خط آشنا شدند؛ بالاخره در سال 1802 ميلادي گروتفند به كشف راز كتيبه‌ها همت گماشت و موفق به يافتن كليد قرائت خطوط ميخي گشت، به‌نظر اورانسكي، نويسنده فقه اللغّه ايراني:
«كشف گروتفند نمونه درخشاني از انتظام تعقّل و تفكر منطقي بود و واقعا از لحاظ تاريخ مشرق باستاني و زبانشناسي ايراني و هند اروپايي عصر جديدي را آغاز كرد ... تا زماني‌كه اسناد «هيتي» كشف نشده بود، كتيبه‌هاي ميخي پارس باستاني را، دانشمندان، قديم‌ترين متون هند و اروپايي مي‌شمردند.
______________________________
(1). همان كتاب، ص. 9.
(2). م. ارانسكي: مقدمه فقه اللّغه، ترجمه كريم كشاورز، ص 88 به بعد.
(3).Carsten Niebuhure
ص: 17

اهميت تاريخي كتيبه‌ها

اهميت تاريخي كتيبه‌هاي ميخي پارسي باستاني، بيرون از حدّ است كتيبه‌هاي مزبور اسنادي اصيل و تاريخي است كه بر حيات مردم ايران و سرزمين‌هاي مجاور آن در اواسط هزاره اول قبل از ميلاد پرتو مي‌افكند و با وقايعي كه نقل مي‌كنند هم‌عصر مي‌باشند و به همان صورتي كه دو هزار و پانصد سال پيش نقل شده، به‌دست ما رسيده است و دستخوش هيچگونه دستكاري و تصحيح نگشته است، اين كتيبه‌ها، تاريخچه تاسيس امپراتوري هخامنشيان و اصل و تبار سلاله زمامدار، و مبارزه به‌خاطر تاج و تخت و غيره مي‌باشد، اطلاعاتي كه كتيبه‌ها درباره كشورها و نواحي جزو پادشاهي هخامنشي و حدود آن مي‌دهند مهمتر است، مثلا داريوش اول در يكي از كتيبه‌هاي خويش كه در استخر نقل شده، چنين مي‌گويد:
اين پادشاهي كه من دارم، از سكايان كه آن سوي سغدند تا حبشه از هند تا سارد اين كشورها كه تحت حكومت من درآمدند، به خواست «اهورامزدا» من شاه آنها هستم؛ پارس، شوش (سوزيانا) بابل، آشور، عربستان، مصر، ايالت كنار دريا، ساردها، يونيه، ماد، ارمنستان، كاپادوكيّه، پارت، درانگيانا، هره‌يه، خوارزم، باكتريا (باختر) سغد، كاندارا، اسكيتي، ساتاگيديه، آراخوزيه، مكران (بر روي هم 23 كشور) ... اين كشورها كه تحت حكومت من درآمدند به خواست اهورامزدا، فرمانبردار من هستند، براي من خراج مي‌آورند، هرچه از طرف من به ايشان گفته مي‌شد، چه شب، چه روز، همان توسط ايشان مجري مي‌گشت.» «1»
... اراضي وسيعي كه در تحت حكومت مركزي شاهان هخامنشي درآمده بود، نه از لحاظ اقتصادي و نه از نظرگاه فرهنگ و زبان، واحد كامل و يكدست را تشكيل نمي‌داد و اقوام و قبايل بسياري كه جزو شاهنشاهي مزبور بودند، هريك زندگي اقتصادي خاص خويش را تعقيب مي‌كردند و از خود سنن فرهنگي ديرين داشتند، به زبان خويش سخن مي‌گفتند- مورّخان به اخبار و اطلاعات مربوط به مبارزه قبايل و اقوام مزبور، مبارزه‌يي كه به‌خاطر آزادي و استقلال خويش مي‌كردند، توجّه عميق مبذول نمي‌دارند؛ مردم آسياي ميانه و قفقاز و ديگر سرزمين‌ها، عليه خراج سنگين و شركت اجباري در لشگركشيها، بارها شورش كردند؛ شاهان هخامنشي در كتيبه‌هاي خويش از شورش‌هاي اقوام مزبور و اقداماتي كه براي اطفاي نايره شورش به‌عمل آورده‌اند، سخن مي‌گويند.- مثلا به شهادت كتيبه بي‌ستون، فقط در سال اول سلطنت داريوش اول (از پاييز سال 522 تا پاييز سال 521 ق. م) شورش‌هاي ايلام و بابل و ماد و آشور و مصر و پارت و مرغانّيه و قبايل سكايي
______________________________
(1). همان كتاب، ص 117 به بعد
ص: 18
و ديگر بخش‌هاي شاهنشاهي و حتي خود پارس (پرسيد) فرونشانده شد. نمايندگان قبايل و اقوام ساكن سرزمين‌هاي پيش‌گفته، در تصاوير كتيبه آرامگاه داريوش در نقش رستم به لباس‌هاي محلّي خويش ملبّس و خطوط رخسارشان نيز از ملّيت آنان حكايت مي‌كند ... در كتيبه‌ها از ساختمان كاخهاي عظيم، ترعه‌هاي بزرگ و از آن جمله ساختمان ترعه‌اي كه نيل را به درياي سرخ متّصل مي‌كرد سخن گفته شده است. ناگفته نگذاريم كه بسياري از كشورهاي تابع هخامنشيان، نظير بابل و مصر، از لحاظ سطح فرهنگ و تمدن و آشنائي با علوم و فنون و حرف و صنايع گوناگون بر كشور متبوع، يعني بر كشور جوان و تازه به دوران رسيده هخامنشي تفوق و برتري داشتند، به همين مناسبت، غالبا با قيام‌هاي استقلال‌طلبانه مي‌كوشيدند، هرچه زودتر يوغ اسارت را از گردن خود بردارند، و از پرداخت ماليات و تحويل سرباز رهايي يابند.

زبان و سبك انشاي كتيبه‌ها

به‌نظر آي. م. ارانسكي، زبان كتيبه‌هاي ميخي پارسي باستان از لحاظ ساختمان دستوري، به زبان اوستا، فوق العاده نزديك است؛ جنبه تصريفي زبان كتيبه‌ها نيز مانند زبان اوستا بسيار بارز است. نام‌ها سه جنس دارند: (مذكر و مونث و ميانه) همه اسامي هشت حالت دارند:
(حالت فاعلي، حالت اضافه، حالت مفعول اليهي، حالت مكاني، حالت تعويقي و حالت ندايي) كه هريك با پسوند خاصي مشخص مي‌گردند؛ اسامي از لحاظ عدد نيز تغيير مي‌كنند (مفرد و جمع و ندرتا تثنيه ...) اشكال فعل نيز متنوع است و از انواع ريشه‌هاي فعلي تشكيل مي‌شود و هريك پسوند خاص خود دارند، كه شخص و عدد و زمان و صرف و حالت آنها را مشخص مي‌سازند.
ساختمان دستوري زبان كتيبه‌ها، موضوع مطالعه بسياري از دانشمندان سرشناس قرار گرفته و تاكنون كاملا در آن تحقيق به‌عمل نيامده است، تعداد لغات كتيبه‌ها چندان زياد نيست و البته نمي‌توان از روي آن درباره لغات زبان پارسي باستاني داوري كامل كرد؛ كتيبه‌ها، حاوي تعدادي لغات كه از زبان‌هاي سامي و دگر السنه غير هند و اروپايي آسياي مقّدم به وام گرفته شده، مي‌باشد و اگر نقشي را كه اقوام مختلف تابع هخامنشيان، در زندگي اقتصادي و فرهنگي دولت ايفا كرده‌اند، در نظر گيريم، توجيه اين وضع آسان است.- زبان كتيبه‌ها ساده و عاري از تصنّع و هنرنمايي است؛ اصطلاحات و القاب و موارد خطاب به خدايان و غيره به‌طور كلي يكنواخت است، از انشاي كتيبه‌ها نيك معلوم است، كه آن زبان فاقد سنن ادبي استوار و ديرين بوده است؛ در بعضي از
ص: 19
ويژگي‌هاي نحوي آن، تأثير زبان آريايي، كه در زندگي اداري و اقتصادي شاهنشاهي هخامنشي نقش مهمي داشت، مشهود است ... زبان اين كتيبه‌ها، پايه زبان فارسي و تاجيكي كنوني است ... «1» در زمان داريوش اول، محاسبات اقتصادي و مالي دربار شاهي در استخر به زبان ايلامي تحرير مي‌شد و شاهد اين معني (چندين هزار صفحه گلين) يعني بايگاني عظيم اسناد اقتصادي به زبان ايلاميست، كه در حدود سال 1930 در ضمن حفريات استخر كشف شده و به‌طور كلي مربوط به قرن پنجم ق. م مي‌باشد، مطالعه بايگاني مزبور نه‌تنها از لحاظ تاريخ، و ايلام‌شناسي، بلكه از نظرگاه ايرانشناسي و به خصوص تاريخ زبان‌هاي ايراني بسيار جالب است ... نياكان كورش كبير ... در كتيبه‌هاي خويش فقط به زبان پارسي باستاني سخن گفته‌اند، ولي كورش و جانشينان وي، پس از آنكه بر شاهنشاهي بزرگي دست يافتند و شاه كشورها شدند، خواهي نخواهي ناگزير گشتند كه با مردم كشورهاي مزبور به زبان خود ايشان سخن گويند ... بيانّيه فتح بابل، كه سندي مهم است به زبان بابلي است.
سنت نوشتن كتيبه به سه زبان، مورد تأسي داريوش اول و اخلاف وي نيز قرار گرفت، تقريبا تمام كتيبه‌هاي پارسي باستاني به زبانهاي مهم شاهنشاهي، يعني ايلامي و بابلي همراه مي‌باشد ... زبان آرامي در كشورهايي كه تحت سلطه آشور متّحد شده بودند، به‌صورت لسان بين المللي درآمد؛ ولي در دولت هخامنشي، اهميت بيشتري كسب كرد، زيرا در مكاتبات دولتي و روابط ميان حكومت مركزي و دفترخانه‌هاي ساتراپها يا حكام ايالات پادشاهي پارس، مورد استفاده قرار مي‌گرفت. «2» مدارك زبان ايراني، مربوط به آخرين قرن‌هاي قبل و نخستين قرن‌هاي بعد از ميلاد، كه به‌دست ما رسيده، بسيار ناچيز است، با اين حال به دلايلي مي‌توان حدس زد، كه در طي قرون مزبور (آخرين قرن‌هاي قبل و نخستين قرن‌هاي بعد از ميلاد) چند تغيير مهم در ساختمان كلمات و اصوات زبان‌هاي ايراني پديد آمد، كه خود مقدمه انتقال به مرحله جديدي از تكامل تاريخي زبان، يعني عصر زبان ايراني ميانه بوده است. «3»
«... عصر زبان ميانه ايراني، تقريبا با دو واقعه تاريخي مهم كه در زندگي اقوام ايران و آسياي ميانه رخ داده مصادف بود؛ آغاز آن عصر، با لشگركشي اسكندر مقدوني به سوي مشرق و انقراض شاهنشاهي هخامنشي، و پايان آن، با فتح ايران و آسياي ميانه به
______________________________
(1). همان كتاب، ص 128.
(2). همان كتاب، ص 129 به بعد
(3). همان كتاب، ص 142
ص: 20
دست تازيان و دخول آن سرزمين‌ها در قلمرو اسلام مقارن گشت؛ در اين دوران، كه بيش از هزار سال به درازا كشيده در سرزمين‌هاي پهناور اقوام ايراني زبان، وقايع مهم تاريخي بسيار روي داد. «1»

عصر زبان ايراني ميانه‌

عصر زبان ايراني ميانه كه از قرن چهارم و سّوم قبل از ميلاد تا قرن 8- 9 بعد از ميلاد ادامه يافته است، در تاريخ زبان‌هاي ايراني عصر زبان ايراني ميانه و در واقع مرحله‌هاي انتقالي و حلقه‌اي واسط است كه زبان‌هاي ايراني باستاني و كنوني را به يكديگر متصل مي‌كند؛ در اين مرحله، زبان‌هاي ايراني از حالت باستاني و اشتراك و همانندي بدوي خويش بيش از پيش دور شدند؛ در آغاز اين دوره، اختلاف زبان‌هاي ايراني، آنچنان زياد نبود كه تفاهم ميان متكلمان اقوام گوناگون ايراني زبان (و از آنجمله ميان متكلمّان به زبان‌هاي غربي و شرقي را بالكل غير مقدور سازد؛ ولي در پايان دوره مزبور وضع به‌كلي دگرگونه بود. مقايسه آثار زبان‌هاي غربي ايراني (مثلا آثار پارسي ميانه در قرن ششم ميلادي) با آثار معاصر آن (قرن ششم) كه به زبان‌هاي شرقي ايراني مثلا سغدي وجود داشته، نشان مي‌دهد كه در پايان عصر زبان ايراني ميانه، دايره اختلاف تا چه حد وسيع بود.- فرد سغدي و يا خوارزمي كه در قرن ششم ميلادي مي‌زيسته و به زبان مادري خود سخن مي‌گفته، نمي‌توانست به ساكنان فلات ايران كه به پارسي يا پارتي سخن مي‌گفتند، اداي مقصود كند. «2»
«... خطوطي كه آثار عصر ميانه زبان ايراني بدان نوشته شده، گوناگون مي‌باشند و مي‌توان به سه گروه تقسيمشان كرد: 1- خطوطي كه ريشه آرامي دارند. 2- خطوطي كه ريشه هندي دارند. 3- خطوطي كه ريشه يوناني دارند. «3»
پس از آنكه اوستا در زمان ساسانيان به زبان پارسي ميانه برگردانيده شد، تفسيرهائي بر آن نوشتند، كه «زند» ناميده مي‌شود؛ اين ترجمه‌ها و تفسيرها كه ادبيات ديني و انديشه‌هاي فلسفي آن دوران را منعكس مي‌كنند، عبارتند از: «ارداويرازنامك»، دينكرت (عمل ديني)، بندهش (آفرينش اوليه)، پند نامك زرتشت، مينوك خرد (روح خرد) و جز اينها.»
______________________________
(1). همان كتاب، ص 146
(2). همان كتاب، ص 145
(3). همان كتاب، ص 155
ص: 21
كتبي كه نام برديم، حاوي افسانه‌هاي مذهبي است و به خوبي نشان مي‌دهد، دستگاه سلطنت و روحانيان زرتشتي براي حفظ موقعّيت خود چه تلاشي در راه تدوين متن اوستا به‌عمل آوردند.
در ميان كتبي كه نمودار ادبّيات غير مذهبي است، يادگار زريران را مي‌توان نام برد، كه به عقيده «نولدكه» مربوط به سال 500 ميلادي است؛ ديگر كارنامه اردشير بابكان (241- 224) در اين داستان تاريخي از انقراض اشكانيان و جلوس اردشير سخن رفته است.
«... از منظومه‌هاي اين دوره، درخت آشور و بز بسيار جالب است، زيرا بسياري از ابزار و ضروريّات زندگي روزمره مردم، در اين شعر عاميانه منعكس است، از جمله از هاون گندم، جاروب، كفش چوبي، طناب، شير، پنير، لور، مايه پنير و مشك آب سخن به ميان آمده است، ديگر از آثار ادبي پارسي، ماتيكان چترنك يا كتاب شطرنج، داستان خسرو و قبادان و غلام او، و كتاب عجايب و ديدني‌هاي سرزمين سيستان، ديگر متني در پيرامون پيمان زناشويي، ديگر كتبي تعليمي از نوع پندنامك و اندرز نامك كه در آنها مطالب ارزنده‌يي درباره نظرها و عقايد محافل زمامدار در پيرامون اسلوب كشورداري و خصال حكام خوب و غيره مطرح شده است، مسعودي جغرافي‌دان اسلامي از وجود آيين‌نامه‌هايي مربوط به عهد ساساني خبر مي‌دهد كه به گفته او مركب از چند هزار برگ بود؛ و محتملا در قرن دهم ميلادي هنوز در دست بوده است؛ از اين نوع آثار، فقط قطعاتي به همت ابن مقفّع، در قرن هشتم ميلادي به زبان عربي ترجمه شده و به‌دست ما رسيده است، ديگر از تأليفات مهم اين دوران، مجموعه قوانين عهد ساساني يا ماتيكان هزار داتستان (كتاب هزار دستور) است، كه مسائل مربوط به بازرگاني، برده‌داري، زناشويي و آيين دادرسي مورد مطالعه قرار گرفته است، همچنين نامه تنسر به پادشاه طبرستان، از مطالب تاريخي، سياسي و اخلاقي بحث مي‌كند و بسيار جالب توجه است ...»
علاوه‌بر آنچه گفتيم، متون مانوي كه در تركستان كشف شده، پاپيروس‌هاي پهلوي كه در پايان قرن نوزدهم در فايوم مصر به‌دست آمده است و آثار ادبي پارتي و متون مكشوفه در تورفان، چرم نبشته‌هاي اورامان و آثاري كه به خط سغدي نوشته شده است، به روشن ساختن زمينه ادبي و اجتماعي ايران در دوران قبل از اسلام، كمك شايان توجهي كرده است.- «سغديان در پروراندن و تكامل موضوع‌هايي كه بعدها وارد گنجينه ادب فارسي گشت، نقش بزرگي ايفا نموده‌اند، يكي از قطعات سغدي، جنگ «رستم»، پهلوان
ص: 22
نامي حماسي ايران را با «ديوان» توصيف مي‌كند. «1»

گذشته ادبي ايران‌

به‌نظر استاد فقيد فروزانفر «قطع نظر از ادله تاريخي و محتواي قصّص به شهادت عقل مي‌توان مسلم داشت كه موسيقي و بالملازمه شعر يعني كلام موزون، قبل از اسلام موجود بوده است و ايرانيان سرودهاي مخصوصي داشتند كه بعضي از آنها تا قرن سوم و چهارم هم از ميان نرفته بود. «2»
نمونه‌اي از سرود خسرواني: سروده‌هاي خسرواني قصايدي بوده است كه شاعران يا سرودگويان در بزم‌هاي پادشاهان پيش از اسلام در پيشگاه آتش‌گاه‌ها مي‌خواندند.
جاحظ در كتاب التاج گويد: «روز نوروز هركس از بزرگان، از اقرباي شاهنشاه يا بيگانگان از بزرگان بايستي به خدمت شاهنشاه آيند و هركدام به مناسبت شخصيّت خود، هديه‌اي به رسم نوروزي تقديم دارند» و به آخر گوينده و شاعر، شعر هديه مي‌كرده است.» ... به‌طور كلي سرودهاي خسرواني، نثري بوده است مسجّع و موزون و خوشبختانه سرودي در لغات الفرس اسدي از قول خسرواني شاعر معاصر سامانيان ذكر شده كه از آن مي‌توان به چگونگي سرودهاي قديم پي‌برد و سرود اين است:
شاهم برگاه برآريدگاهش برتخت زرين
تختش بر بزم برآريدبزمش در نو كرد شاه كه از اشعار هشت هجايي و بي‌قافيه قديم تقليد كرده است.
سرود آتشكده كركوي: ملك الشعراي بهار سرود كركوي را كه از جمله اشعار شش هجائي و باتوجه به يكي از روايات كهن حماسي به‌وجود آمده، از آثار دوره ساساني دانسته است. «3»» ولي چنانكه از ظاهر آن مشهود است، اين سرود به لهجه نسبتا جديد «دري» يعني لهجه شرقي ايران است كه مقارن ظهور اسلام معمول بوده و آن سرود اين است:
______________________________
(1). همان كتاب، ص 202
(2). بديع الزمان فروزانفر: مباحثي از تاريخ ادبيات ايران، با مقدمه عنايت اله مجيدي، ص 10
(3). مجله سپهر: شماره 3، سال پنجم، ص 219
ص: 23 فَرخُته «1» باذا نوش‌خنيذه «2» گرشسب هوش «3»
همي بِرَست از جوش‌انوش كن مي‌انوش
دوست بَذ آگوش «4»بآفرين نهاده گوش
هميشه نيكي كوش«كه» دي گذشت و دوش
شاها خدايگانابآفرين شاهي چنانكه از اين ابيات معلوم است، اولا در آنها قافيه كامل وجود دارد و ثانيا وزن همه آنها شش هجائي و از حيث برخورد با گوش، با اشعاري كه بعد پيدا شده هم‌سان است.»
همچنين اشعار زير را مردم بلخ پس از شكست حاكم خراسان در سال 108 سرودند:
از خُتلان آمذيه- برو تباه آمذيه‌آوار باز آمذيه- بيدل فرار آمذيه در نوروزنامه نيز به سرودي برمي‌خوريم كه زير عنوان «آفرين موبد» بيان شده است، اينك آن نثر: «آيين ملوك عجم از گاه كيخسرو تا به روزگار يزدجرد شهريار كه آخر ملوك عجم بود، چنان بوده است كه در نوروز، نخست كس از مردمان بيگانه، موبد موبدان پيش ملك آمدي، با جام زرين پرمي و انگشتري و درمي و ديناري خسرواني و يك‌دسته خويد «5» سبز رسته و شمشيري و تيروكمان و دوات و قلم و اسپي و بازي و غلامي و ستايش نمودي و نيايش كردي او را به زبان پارسي ... چون موبد موبدان از آفرين به پرداختي، پس بزرگان دولت برآمدندي و خدمتها پيش آوردندي.»
آفرين موبد موبدان خطاب به شاه: «شها به جشن فروردين، به ماه فروردين، آزادي كن بر يزدان و دين كيان، سروش آورد ترا دانايي و بينايي به كارداني و دير زيو با خوي هژير «6» و شاد باش بر تخت زرين ... و رسم نياكان، در همت بلند و نيكوكاري و ورزش و داد و راستي نگاه‌دار، سرت سبز و جواني چون خويد، اسپت كامكار و پيروز و تيغت روشن و كاري بر دشمن، و بازت‌گيرا و خجسته به شكار و كارت راحت چون تير و هم كشوري بگير نو، بر تخت با درم و دينار، پيشت هنري و دانا گرامي و درمي خوار «7» و سرايت آباد و زندگي بسيار.» «8»
______________________________
(1). افروخته
(2). مشهور
(3). روان و جان
(4). به آغوش
(5). غله‌زار سبز و خرم
(6). پسنديده و نيكو
(7). پول‌پرست بي‌ارزش
(8). بهار: سبك‌شناسي، ج 2، ص 175 به بعد
ص: 24

زبان پهلوي نياي زبان فارسي است‌

اشاره

استاد اي. م ارانسكي، محقق شوروي، پس از سالها تتبّع و استفاده از مطالعات و تحقيقات پيشينيان به تنظيم مقدمه فقه اللّغه ايراني توفيق يافت، تاليف اين كتاب به احياء تاريخ زبان و ادبيات ايران، قبل از اسلام كمكي شايان نمود.
درباره مباني ادبيات فارسي، تاكنون محققان و دانشمندان ايراني و خارجي تحقيقات فراواني انجام داده و به اين نتيجه رسيده‌اند كه زبان پهلوي نياي زبان فارسي امروزي ماست.
دكتر «ا. و. وست» «1»، كه شايد بزرگترين محقق اروپائي در اين زمينه باشد، مقدار آثاري را كه از اين زبان باقيمانده است، به تقريب از جهت حجم برابر تورات مي‌داند، اين نوشته‌ها بيشتر ديني و مربوط به مراسم كيش زرتشت مي‌باشد، علاوه‌بر اين آثار، نوشته‌هاي ديگري نيز بر روي سنگ‌ها و سكّه‌ها و جواهرها باقي مانده است، كه از نيمه‌هاي قرن سوم ميلادي به بعد به يادگار مانده‌اند.

ريشه زبان فارسي‌

زبان پهلوي، خود در اصل زاده زبان فارسي باستان است كه نمونه‌هاي آن در سنگ نبشته‌هاي تخت جمشيد و بيستون و جاهاي ديگر، به فرمان داريوش كبير و شاهان ديگر هخامنشي ساخته شده‌اند، به ما رسيده است. زبان اوستايي كه كتب ديني زرتشتيان به آن نوشته شده، خواهر پارسي باستان و سانسكريت است و از اين روي مستقيما در شمار اجداد پارسي جديد قرار نمي‌گيرد و نماينده آن امروز پاره‌اي از زبان‌هاي محّلي ايران است، و به‌نظر «دارمستتر» «2» زبان پشتو يا افغاني بازمانده آنست ...» «3»
لشكركشي اسكندر (333 ق. م) و پس از آن روي كار آمدن اشكانيان، دوره هرج و مرجي به‌وجود آورد كه پنج قرن و نيم ادامه يافت و از آن دوران طولاني هيچگونه اثر جالبي به يادگار نمانده است سرانجام ظهور دودمان ساساني، به آن دوران مبهم و تاريك پايان داده است.
______________________________
(1).E .W .West
(2).Darmesteter
(3). فقه اللّغة: پيشين، ص 16
ص: 25
دوره ساساني 226- 632 ب. م، مدت چهار قرن به‌طول انجاميد. در عهد سلطنت شهرياران اين سلسله خط و زبان پهلوي رسميّت يافت و زبان معابد، زرتشتي گرديد، اين زبان، فرزند پارسي باستان و پدر فارسي جديد بشمار مي‌رود.» «1»

ارزش زبان‌

«زبان، مهمترين وسيله ارتباط آدميان است، تا زماني‌كه زبان اين نقش را ايفا كند و وسيله ارتباط افراد جماعتي باشد، آن را «زبان زنده» گويند ... زبان‌هايي كه به سببي در يكي از ادوار تاريخي فاقد اين نقش باشند، مرده يا (باستاني) ناميده مي‌شوند ... تعداد آثار زبان‌هاي باستاني كه به ما رسيده، اندك است، سبب قلّت آثار، اين است كه در عهد باستان خط در موارد نادر بكار مي‌رفته است و بخش اعظم آثاري هم كه وجود داشته، از بين رفته است. از ادوار گوناگون تاريخ بشر كه دهها هزار سال به درازا كشيده، هيچگونه شواهد كتبي كه آن ادوار را روشن كند وجود ندارد، فقط پس از پيدايش طبقات در جامعه‌هاي بدوي برده‌داري و تشكيلات دولتي آنها، و پيشرفت بازرگاني، احتياج به مكاتبه‌اي منظم و تثبيت نطق به شكل خط پديد آمد، نخستين انواع خط كه كم‌وبيش و به تقريب نطق را تثبيت مي‌نمودند، در عصر دولت‌هاي باستان پيدا شدند ... غالبا آثار پرارج مكتوب، عمدا بر اثر تعصّبات سياسي و عقيدتي نابود گرديدند، مثلا در عهد فتوحات تازيان در ايران و آسياي ميانه (قرن‌هاي هفتم و هشتم ميلادي) و اشاعه دين نوين، بسياري از آثار مكتوب ايران و آسياي ميانه از بين رفت ...» «2»
... پاره‌اي از زبان‌هاي ايراني (چون فارسي و تاجيكي و آسي) زبان ملي و دولتي شده‌اند؛ ولي بعضي ديگر مثل لهجه‌هاي لري و بختياري در جنوب غربي ايران و لهجه‌هاي بلوچي در ايران و پاكستان وسيله مكالمه قبايل عقب‌مانده مي‌باشد، كه غالبا صحرانشين و يا در مرحله فئودالي متوقف مانده‌اند.
اوستا قديم‌ترين و مهمترين اثر زبانها، و ادبيات ايراني است و به‌صورت مجموعه‌اي از متون مقدس زرتشتي‌گري به‌دست ما رسيده است؛ و از لحاظ مطالعه معتقدات مذهبي ساكنان آسياي ميانه و ايران، مطالب ارزنده‌يي به‌دست مي‌دهد، در اين دوران تاريخي، نظريات و معتقدات ديني كه منعكس‌كننده سازمان اقتصادي و اجتماعي و شيوه زندگي
______________________________
(1). ادوارد براون: تاريخ ادبيات ايران، از فردوسي تا سعدي، ترجمه و حواشي به قلم فتح اله مجتبايي، ص 12 و 13 (به اختصار)
(2). مقدمه فقه اللّغة ايراني، پيشين، ص 17 (به اختصار)
ص: 26
مردم آن روزگار بوده است، همگام با تغيير شرايط زندگي اجتماعي و اقتصادي جامعه، دستخوش تغيير و دگرگوني گشته است، اوستا به ما اجازه مي‌دهد تا تكامل تدريجي معتقدات مزبور را بررسي كنيم. اين كتاب، در تاريخ ادب فارسي مقام ارجمندي دارد. در اوستا اساطير و افسانه‌ها و داستان‌هاي مربوط به ايزدان و پهلوانان و بقاياي آثار و انديشه‌هاي شفاهي مردم باستاني ايراني زبان، محفوظ مانده است.
بويژه ذكر اين نكته مهم است كه افسانه‌ها و داستان‌هاي مزبور نخست، در طي قرن‌هاي متمادي در ميان خلق زنده بود؛ و از سينه‌به‌سينه و از نسل به نسل منتقل مي‌شده، تا سرانجام در عهد عتيق در اوستا ثبت و مدوّن شده است. «1»
اساطير و تمثيل‌ها و تصويرها و نام‌هاي پهلوانان حماسي كه اوستا از ايشان ياد كرده و تجليلشان نموده ... و بعدها، فردوسي و ديگر مؤلفان خراسان و آسياي ميانه كه در آستانه هزاره اول و دوم ميلادي، يعني دست‌كم بيست الي بيست و پنج قرن بعد از پيدايش اساطير مزبور مي‌زيسته‌اند، با آنها آشنا بوده‌اند، در يشتها و ويدودات به نسخه‌هاي اصلي پهلوانان باستاني شاهنامه فردوسي، از قبيل هوشنگ ... و طهمورث ... و جمشيد و كيومرث و ضحاك ... برمي‌خوريم؛ دليري‌هاي اين پهلوانان و روابط ميان ايشان و اوضاع و احوال و محيط عملشان در اثر حماسي مشهور فردوسي، انعكاسي از موضوع‌هاي اوستاست و در بسياري از موارد، كاملا با مطالب آن مطابقت دارد، در اينكه موضوع‌ها و تمثيل‌ها و تصويرهاي ادبي اساطير اوستايي در روايات شفاهي اقوام آسياي ميانه و ايران محفوظ مانده بوده شكي نيست و منابع تاريخي و حفريّات باستان‌شناسي، اين نظر را تأييد مي‌كند.
به‌ويژه نقش‌هاي سغدي كه باستان‌شناسان شوروي در ويرانه‌هاي «پنجي كنت» باستاني (كه مركز كنوني تاجيكستان است) و در كناره چپ‌رود «زرافشان» و 68 كيلومتري سمرقند .. كشف كرده‌اند، از اين لحاظ بسيار جالب و گيراست.- بر ديوارهاي يكي از ابنيه تاريخي پنجي كنت باستاني كه به ظنّ غالب، مربوط به قرن هفتم بعد از ميلاد است، نقوشي كشف شده كه برخي از محققّان آن را صحنه‌اي از «سوگ سياوش» مي‌دانند ... فردوسي و نرشخي نيز با حفظ نام‌هاي پهلوانان، در روابط بين آنان، همين واقعه را با اندك تغيير و ذكر جزئياتي نقل كرده‌اند، و نرشخي مي‌گويد كه گويا بخارا مدفن سياوش بوده و در آنجا مراسم خاصّي توأم با «سرود» و «سوگ» در عزاي سياوش برگزار مي‌شده است.» «1»
______________________________
(1). مقدمه فقه اللغه ايراني، پيشين، ص 84
ص: 27

آثار منظوم كهن‌

در متن اوستا، بخش‌هاي منظومي كشف شده كه غالبا در بحور يازده هجائي يا هشت هجائي سروده شده و اين خود، از لحاظ تاريخ ادب فارسي حائز اهميت خاص است، در اوستا بخش‌هاي منظوم ديگري نيز وجود دارد ... اين حقايق گواه بر آنست كه مردم ايران زمين و آسياي ميانه از عهد باستان با كلام منظوم آشنا بوده‌اند ... در گذشته نزديك، نظر شايع اين بود كه تا فتوحات مسلمين، و اشاعه اسلام، اقوام ايراني و آسياي ميانه از خود كلام موزون و منظّم نداشته بودند، به گفته اينان، عروض فارسي فقط بر اثر نفوذ عروض عربي در قرن نهم پديد آمد، ولي وجود كلام موزون در اوستا و ديگر آثار زبان‌هاي ايراني، پيش از ظهور اسلام، نشان مي‌دهد كه اقوام ايراني زبان، در باستاني‌ترين دوران نيز شعر مي‌گفته و واجد كلام موزون بودند ...
اينك ترجمه قطعه‌يي از اوستا در وصف عصر طلائي پادشاهي يه (ائيما) جمشيد، نقل مي‌شود، كه به شعر 8 هجائي گفته شده است:
در پادشاهي ائيماي والانبود نه سرما نه گرما
نه پيري نه مَرگ‌نه بيماري كه ديوان آفريدند
گوئي 15 ساله مي‌خراميدندهم پدر و پسر و هريك از آنها براي آنكه تا حدي با شعر و ادب و نخستين انديشه‌هاي فلسفي در ايران پيش از اسلام آشنا شويم، نمونه‌يي ديگر از سروده‌هاي اوستا (گاتها) را در اينجا مي‌آوريم:
گله روان جهان:
روان جهان گِلِه‌مند است.براي چه مرا آفريدي؟ چه كسي مرا به كالبد تن درآورد؟
خشم و تباهي و ستم و آزار و كينه‌همه‌جا را فراگرفته است
مرا جز تو يار و ياوري نيست‌آنكه مرا مي‌تواند برهاند به مَن بنماي» «1» سروده‌هاي اوستا را، عده‌يي از «2» سخنوران و شعرشناسان، شعر دانسته‌اند و عده‌يي نيز آن را نظم منثور خوانده‌اند، در هر صورت، اين سروده‌ها از نثر، والاتر است، زيرا برخي دليل آورده‌اند: «نثر را نمي‌توان با آواز خواند، در حاليكه سروده‌هاي اوستا را با آواز مي‌خوانده و مي‌خوانند.» «2»
در قرن بيستم، در نتيجه مساعي ايران‌شناسان، سه زبان ايراني، كه پيشتر كسي از آن خبر نداشت، يعني زبان سغدي و سكايي (ختني) و خوارزمي مكشوف و در اختيار اهل
______________________________
(1). دكتر حسين وحيدي: «سرورهات 29 گاتها» بند 1، ص 2.
(2). فواد فاروقي: كارنامه ادبي ايران، ص 34.
ص: 28
تحقيق قرار گرفت.

اختلاط و آميزش زبان‌ها

«مردم سغدي زبان، چون به فارسي گرائيدند، برخي از عناصر زبان خود را، به‌خصوص لغات آن را وارد زبان فارسي كردند؛ بدين‌طريق، چنانكه هميشه در جريان برخورد و اختلاط زبان‌ها پيش مي‌آيد، زبان فاتح، تركيب لغوي خويش را، با قبول بخشي از لغات زبان مغلوب، غني ساخت. زبان فارسي، به همين طريق لهجه‌هاي محّلي نواحي كوهستاني طخارستان را نيز مغلوب و وادار به عقب‌نشيني كرد ... بدين‌قرار معلوم مي‌شود كه در نتيجه جريان برخورد و اختلاط زبان پارسي با زبان‌ها و لهجه‌هاي باستاني شرقي ايراني ماوراء النهر، جرياني كه بيش از هزار سال طول كشيد، مردمي كه به لهجه‌هاي سغدي و سكايي، طخاري سخن مي‌گفتند به‌تدريج به زبان فارسي و تاجيكي كه براي آنان تازگي داشت و مربوط به لهجه‌هاي جنوب غربي ايران است، تكلم كردند.» «1»
برخورد و اختلاط زبان‌هاي ايراني با غير ايراني در طول تاريخ ادامه داشته است، چنانكه قبايل ترك زبان صحرانشين در طي حركت به سوي مغرب، در نخستين قرن‌هاي بعد از ميلاد، تركستان شرقي (تركستان چين) را اشغال كردند و زبان‌هاي محلي با گذشت زمان در نتيجه برخورد و اختلاط با زبان‌هاي تركي از پاي درآمدند. پس از انتشار زبان فارسي در ماوراء النهر از فشار زبان تركي بر زبان‌هاي ايراني كاسته نشد، مي‌دانيم كه در قرون وسطا، زبان پارسي به مراتب بيشتر از امروز در آسياي ميانه متداول بود ... تمام احكام و فرمان‌هاي خوارزمشاه (تكش) در قرن ششم هجري (دوازدهم ميلادي) به زبان فارسي بوده و مفاد اين احكام در ميدان‌ها به وسيله جارچيان به سمع عامه مي‌رسيده است.
«بنابراين ملاحظه مي‌شود كه در ظرف مدت قريب يك هزار و پانصد سال، در سرزمين‌هاي وسيع آسياي ميانه و فلات ايران، زبان‌هاي ايراني به شدت در مقابل السنه خارجي، مخصوصا زبان تركي در تحت فشار قرار گرفته، و گاه عقب‌نشيني كرده است؛ در نتيجه اين جريانات بخش مهمي از مردم ايراني، زبان قديمي ممالك مزبور (خوارزميان و سغديان و مردم ايراني زبان آذربايجان) كلا يا بعضا به زبان تركي متكلم گشته، جزو ملت‌هايي كه در آن سرزمين تشكيل شده درآمده‌اند؛ ... معهذا، نبايد پنداشت كه در جريان برخورد و اختلاط زبان‌هاي ايراني با السنه خارجي، زبان‌هاي ايراني هميشه عقب نشسته و تركي يا زبان ديگر جاي آنها را گرفته است ... پس از ظهور اسلام، علي رغم
______________________________
(1). مقدمه فقه اللغه ايراني، پيشين، ص 236
ص: 29
كوشش فاتحان براي ترويج زبان خود، زبان‌هاي ايراني به سختي مقاومت كردند، فقط تعدادي لغات و اصطلاحات عربي با فاتحان عرب و كيش آنان وارد كشورهاي ايراني زبان گشت؛ بخش عظيمي از آنها، كه به هزاران لغت بالغ مي‌گردد، تا امروز هم در زبان‌هاي ايراني باقي مانده‌اند؛ مانند: «علم» «اسلام» و «معلّم» و «كتاب» و «لباس» و «درس» و «مكتب» و جز اينها؛ ولي ساختمان دستوري و ذخيره اصلي لغوي زبان‌هاي ايراني، استوار و پايدار ماند.» «1» و زبان فارسي با گذشت زمان رشد و تكامل يافت و با اينكه زبان عربي در دوران معيني زبان رسمي و دولتي گرديد، امّا هرگز عامه مردم شهري و روستايي، زبان ديرين خود را از كف ندادند؛ فقط سران اشراف براي حفظ موقعيت اجتماعي خود با تازيان، نزديك شدند و تا حدي زبان فاتحان را پذيرفتند در جريان برخورد ايرانيان با اعراب، چنانكه اشاره شد، هزاران لغت عربي وارد زبان فارسي شد و به قدرت و توانايي زبان فارسي افزود، در ميان زبان‌هاي زنده كنوني ايران، زبان پارسي، تاريخ 2500 ساله دارد، برخي ديگر چون افغاني «پشتو» فقط از قرن پانزدهم به اين طرف داراي آثار مكتوب مي‌باشند.
چنانكه مي‌دانيم، زبان فارسي به‌صورت زبان گفتگو و محاوره نخست در سرزمين پهناور خراسان و ماوراء النهر منتشر گرديد، ولي با گذشت زمان، قلمرو سياسي و اداري اين زبان از سرزمين‌هاي مسكوني فارسي‌زبانان تجاوز كرد و پس از قرن هشتم و نهم ميلادي در سرزمين‌هاي آذربايجان، كردستان، آسياي صغير، هندوستان و تركستان چين، زبان فارسي، به‌عنوان زبان كتابت و ادب و علم و لسان رسمي اداري و دولتي بسياري از كشورهاي خاور نزديك و ميانه و در زندگي تاريخي و فرهنگي اقوام مزبور نقش مهمي را ايفا نموده است. پس از ظهور اسلام، زبان فارسي حيات پرفراز و نشيبي را از سر گذرانيد، فاتحان براي گسترش اسلام به هر اقدامي كه مفيد مي‌دانستند دست زدند ...
ابوريحان بيروني مورخ و دانشمند بزرگ ايران و عالم اسلام، درباره امحاي مآثر فرهنگي خوارزم باستاني، به هنگام تصرف آن خطه به‌دست «قتيبة بن مسلم» حاكم عرب خراسان (712 ميلادي) چنين مي‌گويد:
«... قتيبه، كساني را كه خط خوارزمي را نيك مي‌دانستند و از روايات و حكايات قديم آن اطلاع داشتند، و علوم خوارزميان را مي‌آموختند، نابود كرد و در معرض همه‌گونه شكنجه و آزار قرار داد و آن (روايات) چنان پنهان شدند كه حتّي ديگر نمي‌توان
______________________________
(1). همان كتاب، ص 240 به بعد. (به اختصار)
ص: 30
دقيقا دانست كه بعد از ظهور اسلام هم (بر خوارزميان) چه گذشت.» جاي ديگر مي‌گويد:
«آنگاه پس از آنكه قتيبة بن مسلم الباهلي محرّران خوارزمي را از پاي درآورد و روحانيون را كشت و كتاب‌هاي ايشان را سوزاند، خوارزميان از سواد بي‌نصيب گشتند و براي رفع ضروريات خويش فقط به محفوظات خود تكيه كردند.» «1»
پس از آنكه در خراسان و ماوراء النهر قدرت به‌دست سلاسه‌هاي محلّي افتاد، امحاي آثار ادبي، كماكان دوام يافت، سلاسه‌هاي مزبور كه اسلام اختيار كرده بودند (مثلا طاهريان) با ايماني راسخ مراقب بودند كه مسلماني رواج يابد و استوار گردد؛ و آنچه را كه اثري از شرك و سنن پيشين داشت براي قوم و دوام اسلام از بين بردند. دولتشاه در تذكرة الشعرا: (قرن پانزدهم) از حادثه جالبي ياد مي‌كند، بدين شرح: «... امير عبد الّه بن طاهر كه به روزگار خلفاي عباسي، امير خراسان بود؛ روزي در نيشابور نشسته بود، شخصي كتابي آورد به تحفه پيش او نهاد، پرسيد: اين چه كتابست؟ گفت: اين قصّه وامق و عذراست و خوب حكايتي است، كه حكما به نام شاه انوشيروان جمع كرده‌اند؛ امير عبد اله فرمود: كه ما مردم قرآن خوانيم و به غير از قرآن و حديث پيغمبر (ص) چيزي نمي‌خواهيم، ما را از اين نوع كتاب در كار نيست؛ و اين كتاب تاليف مغان است و پيش ما مردود است؛ و به امر وي، كتاب را در آب افكندند و حكم كرد كه در قلمرو من هرجا كه از تصانيف و مقالات عجم و مغان كتابي باشد، جمله را بسوزانند.»
ما به اينكه اين داستان تا چه حد درست و موثّق است، كاري نداريم، ولي خصوصيات آن زمان را نيك مي‌رساند و گمان مي‌رود كه اين‌گونه حوادث در آن عهد مكرر روي مي‌داد ...» «2» با اين حال نبايد تصور كرد، كه ادبيات پهلوي به آساني و به سرعت رو به فراموشي رفته است.

ادامه ادب پهلوي‌

«هنگام تسلط مسلمين بر ايران، لهجه رسمي ادبي و سياسي و ديني ايرانيان همان بود كه به پهلوي جنوبي يا پهلوي ساساني يا پهلوي پارسي مشهور است، خلاف آنچه كه تصور مي‌شود با ظهور اسلام، اين لهجه يك باره از ايران برنيفتاد، بلكه تا چند قرن در ايران رواج داشت و كتاب‌ها و كتيبه‌ها بدان نگارش يافت و بسياري از آنچه به اين لهجه و به خط پهلوي در عهد ساسانيان نوشته و تاليف شده بود به عربي و پارسي دري درآمد، كه بعضي از آنها هنوز هم در دست است،
______________________________
(1). ابوريحان بيروني: منتخب آثار، ج 1، 1957، ص 46 و 63
(2). فقه اللغه، پيشين، ص 256 به بعد
ص: 31
در ميان زرتشتيان ايران كه تا حدود قرن پنجم، در بسياري از نواحي ايران به وفور ديده مي‌شدند، غير از نسكهاي اوستا، همه كتب ديگر ديني با تفاسير اوستا به پهلوي بود و غالب اين كتب و تقاسير هم در سه قرن اول هجري تاليف شده است؛ مسلمانان هنگام تسلط بر ممالك خاورميانه از آنجا كه از رموز تشكيلاتي و اداري اطلاعي نداشتند، ناگزير دواوين محلّي را با متصدّيان آنها و زبان و دفاتري كه متداول بود بر جاي نهادند، در عراق و ايران، يعني در قلمرو شاهنشاهي ساساني نه‌تنها، عمال ديوان بلكه خط و زبان پهلوي را همچنان‌كه بود نگاه داشتند و اين حال ادامه داشت تا عهد حكومت حجاج بن يوسف ثقفي كه يكي از كاتبان ايراني موسوم به صالح بن عبد الرّحمن كه زيردست زادان فرّخ صاحب ديوان حجاج كار مي‌كرد، به فكر نقل ديوان از پهلوي به عربي افتاد و به رغم اصرار مردانشاه پسر زادان فرّخ به نقل ديوان از پهلوي به عربي مبادرت كرد، گويند مردانشاه چون از تصميم او به اين عمل، و قدرت بر آن كار اطلاع حاصل كرد گفت:
«خداوند ريشه تو را از دنيا ببراند، همچنانكه ريشه فارسي را بريدي!» و ايرانيان، حاضر شدند صد هزار درهم به او بدهند تا از اين كار اظهار عجز كند و او نپذيرفت.» «1» با اين حال تداول خط و لهجه پهلوي در ميان ايرانيان غير مسلمان و مسلمان تا حدود قرن پنجم از ميان نرفت، چنانكه در برخي نواحي ايران كتيبه‌هاي ابنيه را علاوه‌بر خط عربي (كوفي) به خط پهلوي هم مي‌نوشتند، مانند كتيبه برج لاجيم، نزديك زير آب همدان و چندين كتيبه ديگر.
در قرن چهارم و پنجم بسياري از ايرانيان به خط و زبان پهلوي آشنايي داشتند، جمع‌كنندگان شاهنامه ابو منصوري و مترجمان بعضي دفترهاي پهلوي به پارسي در همين دوره، رسالاتي از پهلوي به پارتي ترجمه كردند، مانند: يادگار زريران و كارنامه اردشير بابكان، داستان بهرام گور، پندنامه بزرگمهر و گزارش شترنك يا شطرنج، نفوذ لهجه و ادب پهلوي در اين ترجمه‌ها به حدّي بود كه بعد از نقل آنها به شعر پارسي، نزديكي فراواني ميان آنها و اصل پهلوي مشهود است. در اواسط قرن پنجم يكي از كتب مشهور، كه گويا اصل آن از دوره اشكاني بوده است از متن پهلوي به‌دست فخر الدين اسعد گرگاني به شعر پارسي نقل شد و چون سراينده اين داستان مستقيما با متن پهلوي آن سر و كار داشته، اثر لغات و تركيبات و سبك پهلوي در منظومه او (ويس و رامين) به شدّت آشكار است.
______________________________
(1). ابن نديم: الفهرست، ص 338.
ص: 32
آشنايي شاعران و نويسندگان ايران با متون پهلوي و نقل آنها به پارسي تا قرن هفتم هم ادامه داشته است، نقل اين شواهد نشان مي‌دهد كه آشنايي با خط و لهجه پهلوي پس از انقراض دولت ساساني تا ديرگاه ادامه يافته است.» «1»

احياء ادبيات عرب‌

«با ترجمه كتابهاي پهلوي به زبان عربي، تعداد قابل توجهي از اصطلاحات علمي و سياسي و ديواني و تجاري پارسي وارد زبان عربي گرديد و وسعتي در زبان و ادب عربي حاصل شد و اين زبان براي بيان افكار و عقايد مختلف آماده گشت.
ظهور واقعي نبوغ ايرانيان در فن انشاء و شعر و ساير فنون و علوم ادبي عرب در عهد بني عباس صورت گرفت، زيرا در اين زمان، آنان مناصب عالي را اشغال نمودند، و چون سوابق ممتدي در فنون ادب و تاليف كتب داشتند، فصاحت را از زبان خويش به زبان عربي تسرّي دادند، ايراني‌ها در تدوين صرف‌ونحو زبان عربي نقش موثري داشتند سيبويه كه اصلا از اهالي بيضاي فارس بود «الكتاب» مهمترين اثر خود را در صرف‌ونحو عربي تاليف كرد.
ايراني پاك‌نژاد ابن مقفّع تحول عظيمي در نثر عربي ايجاد كرد و تاليف كتب ادبي را در نثر عربي متداول ساخت ... از اوايل قرن دّوم، شعراي ايراني در شعر عرب نيز تحولي ايجاد كردند و با دخالت آنان معاني دقيق و مضامين لطيف غنايي، در شعر عرب راه يافت و توجه به سادگي الفاظ و وصف بستان‌ها و گلها و جويبارها رونق و جلوه خاصي به شعر عرب بخشيد.» «2»

پيدايش خط در ايران باستان و سير تكاملي آن‌

بنا به تحقيقات ملك الشعراي بهار، در عهد مادها، مخصوصا در طول مدتي كه ايرانيان زير نفوذ آشوري‌ها بودند، خط آشوري كه همان خط ميخي است معمول بود؛ ولي اين خط با گذشت زمان رو به كمال رفت، تا آنجا كه در عهد حكومت هخامنشيان، اين خط چون يك خط ملّي مورد استفاده پادشاهان بزرگي چون كورش و داريوش قرار گرفت؛ و در سنگها و مهرها و فلزّات و گل‌پارها و ديگر كتيبه‌ها از اين خط بهره‌مند شده‌اند؛
______________________________
(1). تاريخ ادبيات در ايران، پيشين، از ص 131 تا 133، (به اختصار)
(2). حسن صدر حاج سيد جوادي، حسن انوري، با همكاري نور الدين مقصودي: فارسي و تاريخ ادبيات، شركت كتابهاي جيبي، ص 31، سال 1351.
ص: 33
علاوه‌براين، خط ديگري كه آن هم از خطوط مردم سامي است و مورد استفاده ايرانيان قرار گرفته، خط پهلوي است.
آنچه شايان دقت است، اينكه، خط ميخي در آغاز از جهات مختلف خطي دشوار بود ولي با مرور زمان، به حكم احتياج و شايد در سايه همكاري دبيران فينيقي و يهودي كه جملگي زير نفوذ سياسي و نظامي هخامنشيان قرار داشتند؛ از نقايص و نارسائي‌هاي اين خط كاسته شد.
برخي از صاحب‌نظران، از جمله: استاد بهار، اصلاح خط ميخي را محصول تلاش خود ايرانيان مي‌دانند. با اين حال، خط ميخي به علت اشكالاتي كه در كتابت آن وجود داشت، در عهد هخامنشيان رو به فراموشي رفت و خط آرامي به همراه كاتبان و دبيران سامي به ايران آمد و وسيله مبادله افكار و رفع حاجت بزرگان، تجار و ساير مردم قرار گرفت. خط پهلوي از خط آرامي گرفته شده است؛ و خط آرامي منتهي مي‌شود به دو خط قديم كه يك فنيقي و ديگر عبري است.» «1»
فردوسي به استناد اساطير و نامه‌هاي باستاني در پيرامون پيدايش خط چنين مي‌گويد:
چون طهمورث آگه شد از كارشان «2»برآشفت و «3» بشكست بازارشان
كشيدندشان خسته و بسته خواربه جان خواستند آن زمان زينهار
كه ما را مكُش تا يكي نوهنربياموزي از ما كت آيد ببر
نبشتن به خسرو بياموختنددلش را به دانش برافروختند
نبشتن يكي نه، كه نزديك «سي»چه رومي، چه تازي و چه پارسي
چه سغدي، چه چيني و چه پهلوي‌نگاريدن آن، كجا، بشنوي» «3» بهار، در سبك‌شناسي، ضمن بحث و مطالعه در پيرامون زبان ايراني مي‌نويسد:
«تاريخ زبان ايران، تا هفتصد سال پيش از مسيح روشن و در دست است و از آن پيش، نيز از روي آگاهي‌هاي علمي ديگر مي‌دانيم كه در سرزمين پهناور ايران- سرزميني كه از سوي خراسان «مشرق» به مرز تبت و تركستان چين و از جنوب شرقي به كشور پنجاب و از نيمروز (جنوب) به سند و خليج فارس و بحر عمان و از شمال به كشور سكاها و سارمات‌ها (جنوب روسيه امروز) تا دانوب و يونان و از مغرب به كشور سوريه و دشت
______________________________
(1). سبك‌شناسي، پيشين، ص 68.
(2). يعني از كار ديوان
(3). همان كتاب، ص 58
ص: 34
حجاز و يمن مي‌پيوست، مردم به زباني كه ريشه و اصل زبان امروز است، سخن مي‌گفته‌اند.» «1»
«... قديمي‌ترين يادگاري كه از زندگي نياكان باستاني ما باقيست، نسكهاي اوستاست كه شامل سرودهاي ديني و احكام مذهبي نياكان و محتوي تواريخي است كه شاهنامه فردوسي نمودار آنست و مطالب تاريخي آن كتاب از كيومرث تا زمان گشتاسب شاه مي‌پيوندد و پادشاهي اپردانه (پيشداديان) و (كيان) و زمانه هفت خدايي (مراد هفت پادشاهي است) با هجوم بيگانگان مانند اژي‌دهاك (ضحاك) و افراسياب ترك تا پيدا آمدن (زرتشت سپتيمان) را شرح مي‌دهد.
اين روايات همه‌جا مي‌رساند كه رشته ارتباط سياسي، اجتماعي و ادبي ايران هيچوقت نگسسته و زبان اين كشور نيز به قديمي‌ترين زبان‌هاي تاريخي و ماقبل از تاريخ مي‌پيوندد و گاثه زردشت نمونه كهن‌ترين آن زبان‌هاست.» «2»

خصوصيّات زبان و دگرگوني‌ها و تغييرات آن‌

از آنچه گذشت نتيجه مي‌گيريم كه زبان هر كشور پديده‌ايست كه مانند ديگر پديده‌هاي اجتماعي دائما در معرض تغيير و دگرگوني است، منتها تغيير زبان، مانند تغيير ديگر آداب و سنن اجتماعي بزودي صورت نمي‌گيرد، بلكه اين تغيير تدريجي و محتاج به زماني طولاني است؛ لشكركشي‌ها، نفوذ تمدن‌ها و فرهنگ‌ها و هجوم اقوام و قبايل و غيره در تغيير زبان و گاه در بالا بردن و ترقي علوم و فنون عامل موثري است. بعضي از صاحب‌نظران سير تكاملي زبان فارسي را به دوره‌هاي سه‌گانه زير تقسيم مي‌كنند:
«1- دوران زبان فارسي باستان (از تاريخ انشعاب زبان‌هاي ايراني از مجموع آريائي يعني به تقريب از آغاز هزاره دوم پيش از ميلاد تا قرن چهارم و سوم پيش از ميلاد)
2- دوران زبان فارسي متوسط (از قرن چهارم و سوم پيش از ميلاد تا قرن هشتم و نهم بعد از ميلاد)
______________________________
(1 و 2). همان كتاب، ص 3 و 4
ص: 35
3- دوران زبان فارسي نوين- از قرن هشتم و نهم ميلادي تا عصر كنوني (يعني از هزار سال پيش تاكنون) اين تقسيم قراردادي است و حدومرز مشخص و معيني ميان اين دوره‌ها وجود ندارد.» «1»
«چنانكه زبان‌هاي ايراني را از كهن‌ترين ايام تا امروز مورد مطالعه قرار دهيم، به زبان‌هايي برمي‌خوريم كه اكنون مرده و مورد استفاده نيست، مانند:
1- زبان اوستايي كه مجموعه‌اي از سروده‌هاي ديني و رسم‌هاي ايرانيان باستان است.
2- زبان فارسي باستاني، كه در حقيقت زبان قبيله‌هاي ايراني است كه در نيمه اول هزاره نخست پيش از ميلاد در جنوب غربي فلات ايران رايج بوده و همان زبان سنگ نبشته‌هائيست كه به خط ميخي از زبان پادشاهان هخامنشي باقي مانده است.
3- زبان اسكيت‌ها، كه در فاصله ميان سده‌هاي هشتم و هفتم پيش از ميلاد و سده‌هاي چهارم و پنجم بعد از ميلاد، در دشت‌هاي مجاور درياي سياه ساكن بوده‌اند.
4- زبان ماد، كه زبان قبائلي است كه در بخش شمالي فلات ايران و جنوب درياي خزر (در نيمه نخست هزاره نخستين پيش از ميلاد) به اين زبان تكلم مي‌كردند.
5- زبان پارتي، كه از چند قرن پيش از ميلاد تا دو سه قرن پس از ميلاد در بخش‌هاي شمالي فلات ايران رواج داشت.
6- زبان پارسي متوسط، اين زبان كه به خطهاي گوناگون آرامي نوشته مي‌شد، مربوط به قرن سوم تا هشتم ميلادي مي‌باشد و در عهد ساسانيان، زبان رسمي دولتي و روحانيون زردشتي بوده است و آثار فراواني به اين زبان كه زبان پهلوي ناميده مي‌شود، باقيست.
7- زبان سغدي، كه زبان مردم قديم دره زرافشان است كه در خاك تاجيكستان كنوني آثاري از آن كشف شده و سكه‌هائي نيز به زبان سغدي بدست آمده است.
8- زبان خوارزمي، كه ساكنان قديم اطراف رود «آمو» به اين زبان سخن مي‌گفتند.
9- زبان ساكي و لهجه‌هاي تخاري، كه در بخش جنوبي تركستان چين در اواسط سده دوم پيش از ميلاد به آن سخن مي‌گفتند و زبان قوم هياطله نيز جزء همين گروه است.
آنچه ذكر كرديم، زبان‌هاي مرده ايراني است كه تاكنون معلوم شده و شايد لهجه‌ها و زبان‌هاي ديگري نيز وجود داشته كه هنوز مورد پژوهش و تحقيق قرار نگرفته‌اند.
زبان فارسي كه برومندترين شاخه‌هاي درخت كهن زبان‌هاي ايراني و زبان رسمي
______________________________
(1). كريم كشاورز: هزار سال نثر پارسي، ج، اول، ص 9
ص: 36
ميهن ماست و تا سي و اند سال پيش، زبان رسمي كشور افغانستان نيز بوده است و در جمهوري تاجيكستان كنوني هم، زبان رسمي است، و عدّه‌اي كثير در ازبكستان و تركمنستان (يعني در سراسر تركستان پيشين و افغانستان) به زبان فارسي سخن مي‌گويند.
در ميان اقليت‌هاي مذهبي ايران يعني براي هفتاد هزار نفر يهوديان ايران نيز زبان فارسي، زبان مادري شمرده مي‌شود، عده فارسي زبانان ايران را در حدود 150 ميليون پيش‌بيني مي‌كنند، در عراق در حدود صد هزار نفر و در عربستان سعودي قريب پنجاه هزار نفر و در شهرهاي مذهبي و بنادر جنوبي خليج فارس، عده‌اي به اين زبان تكلم مي‌كنند ... عده فارسي‌زبانان افغانستان، نزديك به دو ميليون نفر است و در پاكستان و شمال غربي چين نيز عده‌اي فارسي زبان زندگي مي‌كنند و در تاجيكستان قريب يك ميليون نفر فارسي زبان يا تاجيكي زبان زندگي مي‌كنند، و در ديگر نقاط آسياي ميانه، ميان سيصد و چهار صد هزار نفر فارسي زبان وجود دارد كه بيشتر در دره فرغانه و زرافشان متمركزند.
زبان پشتو (افغاني)- در افغانستان و بخشي از پاكستان متداول است و زبان رسمي افغانستان است و بر روي هم نزديك 12 ميليون نفر به زبان پشتو (افغاني) سخن مي‌گويند، كه قريب شش ميليون نفر از ايشان در خاك پاكستان سكونت دارند. زبان پشتو بسياري از لغات خود را از فارسي، عربي و هندي به وام گرفته است.
ديگر از زبان‌هاي زنده، زبان كردي است كه به تقريب 7 ميليون نفر در ايران و تركيه و عراق و سوريه و ديگر نقاط به اين زبان تكلم مي‌كنند و يكي از زبان‌هاي اصيل ايراني است. در خراسان در ناحيه‌هاي نيشابور و بجنورد و شيروان و قوچان قريب سيصد هزار نفر كرد زندگي مي‌كنند، كه شاه عباس جبرا آنها را به آنجا كوچانيده است. علاوه‌براين لهجه‌هاي لري و بختياري كه در لرستان و خاك بختياري رايج است جمعا داراي يك ميليون متكلم مي‌باشند؛ علاوه‌بر اين بلوچي در بلوچستان ايران رايج و در حدود نيم ميليون نفر در ايران و قريب هفتصد هزار نفر در پاكستان به اين زبان سخن مي‌گويند.
غير از آنچه گفتيم، زبان‌هاي تاتي و طالشي و زبان ساكنان كرانه غربي درياي خزر و گيلكي (سكنه جلگه گيلان) شايان توجه و قابل ذكر است.» «1»
هنگامي كه اعراب به ايران آمدند، در خراسان از زبان پارتي اثري نبود و گرچه در همه كارهاي دولتي و ديني و مانند آن خط پهلوي (كه نوعي خط آرامي بود) به كار مي‌رفت، ولي زبان مردم شمال شرقي ايران (يا جنوب ماوراء النهر) به تقريب، با در نظر
______________________________
(1). همان كتاب، ص 14 تا 18 (نقل و تلخيص)
ص: 37
گرفتن دگرگوني‌هايي كه گذشت زمان و حادثه‌هاي دوران، در هر زبان پديد مي‌آورد، همان زباني بود كه بعد به «دري» مشهور گشت و اكنون ما به آن سخن مي‌گوئيم ...
برخاستن ساسانيان از فارس و انهزام سلطنت پارتي موجب گسترش زبان پارسي متوسط از جنوب غربي به سوي شمال شرقي گشت. آمدن مسلمانان از جنوب و جنوب غربي، مركز زبان و فرهنگ ايران را به طرف شمال شرقي و خراسان و ماوراء النهر منتقل ساخت، و بعدها هجوم تدريجي و فشار تركان و فتنه و حمله مغول، از جهت شمال شرقي، مركز را به قلمرو و مبدأ آن- فارس و پيرامون و اصفهان- جابجا كرد. در گيرودار اخير، تركان و ازبكان- مرز و بوم فارسي زبانان ماوراء النهر را (كه ديگر بر اثر سلطه تركان، تركستان ناميده مي‌شد) فروگرفتند و ايشان را به سوي كوهپايه‌ها و زمين‌هاي كم‌حاصل دامنه پايمر راندند، و از ديگر فارسي زبانان جدا ساختند، به‌طوري‌كه تا روزگار اخير سرزمينشان به‌صورت جزيره فارسي زباني بود، در ميان دريايي از ترك‌زبانان.
دعواي شيعه و سني هم، شكاف را ژرف‌تر كرد و تاجيكان كه اجتماع نسبتا كوچكي را تشكيل مي‌دادند، از نتايج تكامل ادبيات فارسي در كانون بزرگ آن، ايران، دور و بي‌بهره ماندند و بالعكس.» «1»
پس از ظهور اسلام، فاتحان براي آنكه راه را براي نفوذ اسلام و قرآن و فراگرفتن تعاليم مذهبي هموار كنند، كتب و آثار گذشتگان را تقريبا از بين بردند؛ در چنين دوره بحراني، تنها مغان و پيشوايان مذهب زردشت و آنانكه كه از راه دين، گذران مي‌كردند، بخش‌هائي از اوستا را كه جنبه مذهبي داشت حفظ و نگهداري كردند و جمعي كه توانگر بودند راه هندوستان پيش گرفتند و اوستا و ديگر كتاب‌هاي مذهبي را با خود بردند، ولي در سرزمين ايران، برخلاف مصر و ديگر كشورهاي خاورميانه اعراب نتوانستند مردم را از سخن گفتن به زبان پارسي بازدارند و مردم به‌خصوص «دهقانان» كه از طبقه متوسط جامعه و از افراد برگزيده قوم ايراني بودند و با فرهنگ و تمدن ديرين مردم ايران آشنايي داشتند، داستان‌هاي حماسي و افسانه‌هاي باستاني را سينه‌به‌سينه به نسل‌هاي بعدي منتقل كردند و بسياري از آثار مكتوب را از تطاول مهاجمان پنهان مي‌داشتند. گذشته از آنچه گفتيم، اسناد و مدارك چندي از عهد باستان به دست ما رسيده است:
از دوران پارسي باستان: 1- كتيبه بهي ستون به خط ميخي (از داريوش اول هخامنشي) 2- سكه‌هاي عهد هخامنشي 3- كتيبه داريوش اول در نقش رستم 4-
______________________________
(1). همان كتاب، از ص 23 تا 25 (نقل و تلخيص)
ص: 38
كتيبه‌هاي خشايار شاه در استخر و شوش و كوه الوند و كنار درياچه وان 5- اوستا- زبان سنگ نبشته‌ها كه از لحاظ قاعده‌هاي دستوري و لغوي، نزديك به اوستاست ... و مقداري لغت‌هاي «مادي» نيز به وام گرفته شده است.
آنچه از دوران اشكانيان باقي مانده است: 1- مسكوكات با نوشته يوناني و پارتي 2- كلمات پارتي كه وارد زبان ارمني و پهلوي (فارسي متوسط) شده. 3- چند متن پارتي مانوي كه در تورفان (تركستان چين) يافت شده. 4- بعضي سنگ نبشته‌هاي عهد ساساني كه به دو زبان نوشته شده است. 5- دو قباله ملك به زبان پارتي كه در اورامان كردستان به‌دست آمده است. 6- قطعات سفاليني كه در نساي قديم و پايتخت اشكانيان طي حفاري‌ها به دست آمده است.- به‌طوركلي از دوران اشكانيان، آثار ناچيزي در دست است.
آنچه از دوره ساسانيان باقي مانده است: 1- كتيبه نقش رستم و نقش رجب از اردشير و شاپور اول. 2- كتيبه طاق بستان از شاپور سوم. 3- كتيبه پايكولي- ميان قصر شيرين و سليمانه از «نرسي». 4- كتيبه حاجي‌آباد از شاپور اول.
آثار مكتوب: 1- كارنامه اردشير بابكان 2- زند و پازند 3- درخت آسوريك (نخل خرما) و بز. 4- بندهش 5- دينكرت 6- يادگار زريران 7- خسرو كوآتان ورتك (خسرو قبادان و پسرك) 8- ماتيكان شترنگ (كتاب شترنج) 9- آبديه اوت ساهي كيه ساكستان (عجايب و ديدني‌هاي سرزمين ساكستان (سيستان) 10- خويشكاريه رتاكان (وظايف پسركان- جوانان) 11- اندرز كوتاكان (اندرز به كودكان) 12- ماتيكان هزار داتاستان (كتاب هزار قاعده و رسم) 13- شهرستان‌هاي ايرانشهر و غيره. «1»
در اين دوره ساختمان دستوري زبان، به فارسي امروز نزديك است، شيوه صرف نام‌ها و ضميمه‌ها كه در اواخر دوران زبان فارسي باستان، در شرف متروك شدن بود، بالكل كنار گذاشته شد.
تاليف‌هاي ديگر نيز چون خداينامك و كليله و دمنه و غيره وجود داشت و كساني مانند ابن مقفع «روزبه» از پهلوي به تازي ترجمه كرده‌اند؛ و اكنون نه از اصل پهلوي آن اثري است و نه از ترجمه عربي آن خبري، ولي در همان اوان مبناي ترجمه و يا تأليف‌هاي مجددي به زبان فارسي نوين قرار گرفتند. مثل: خداينامك كه پايه شاهنامه فردوسي و غيره مي‌باشد.» «1»
زبان‌هاي فارسي: «... عبد اله بن مقفّع گويد: زبان‌هاي فارسي عبارت از پهلوي،
______________________________
(1). همان كتاب، از ص 26 تا 31 (نقل و تلخيص)
ص: 39
دري، فارسي خزري و سرياني است.
پهلوي منسوب است به «بهله» كه نام پنج شهر است: اصفهان، ري، همدان، ماه نهاوند و آذربايجان، و اما دري زبان شهرنشينان بود و درباريان با آن سخن مي‌گفتند و منسوب به دربار پادشاهي است و از ميان زبان‌هاي اهل خراسان و مشرق، زبان مردم بلخ در آن بيشتر است، اما فارسي زبان موبدان و علما و امثال آنان بود و مردم فارس با آن سخن مي‌گفتند و خزري زباني بود كه با آن شاهان و اميران، در خلوت هنگام بازي و خوشي با اطرافيان خود سخن مي‌گفتند و سرياني زبان همگاني و نوشتن هم‌نوعي از زبان سرياني فارسي بود.» «1»
به‌طور كلي پس از نفوذ و استقرار اسلام در ايران، زبان عربي، زبان علمي و ادبي و اداري و دولتي و مورد توجه زمامداران وقت گرديد، به همين مناسبت تمام كتب ذي قيمت علمي و ادبي و تاريخي، توسط دانشمندان به زبان عربي برگردانيده مي‌شد؛ ابوريحان بيروني، دانشمند نامي، به اين معني اشاره مي‌كند: «و الي لسان العرب، نقلت العلوم في اقطار العالم ...» علوم جمله كشورهاي جهان به لسان اعراب برگردانده شد، با گذشت زمان زينت يافت و دلنشين شد و زيبايي زبان آنان در عروق و شرائين نفوذ كرد.
ابن المقفّع ايراني (757- 721 م) كه نام فارسي او «روزبه» بود، بسياري از آثار پارسي را به عربي ترجمه كرد ... در يتيمة الدّهر، ثعالبي، از 119 شاعر عربي زبان، كه در زمان سامانيان در خراسان و ماوراء النهر مي‌زيسته‌اند، سخن مي‌گويد، اكثر اينان از نمايندگان اشراف يا كارمندان رسمي دولتي بوده‌اند، ولي اينان قشري ناچيز از افراد جامعه را تشكيل مي‌دادند و براي عامه مردم روستا و شهرهاي ايران، عربي هميشه زباني بيگانه بود ... از جمله نخستين دولت‌هاي فئودالي كه در برابر دستگاه خلافت، استقلال خويش را به‌دست آوردند، طاهريان بودند.
______________________________
(1). الفهرست، پيشين، ص 17.
ص: 40